البته منم به شیوه همه استاد های دیگه به درس دادن ادامه میدادم و عین خیالم نبود !
یه روز اواخر کلاس زیر چشمی میپاییدمش !
به محض این که دستش رفت سمت کوله ، گفتم : خانوم !!! زیپتو نکش هنوز کارم تموم نشده !!!!!
همه کلاس منفجر شدن از خنده ،
نتیجه این کار این بود که دیگه هیچ وقت سر کلاس بلبل زبونی نکرد!!!!
هیچ وقت هم دیگه با اون کوله ندیدمش توی دانشگاه !!!
.
.
.
.
نتیجه اخلاقی : حواستون جمع استادای جوون دانشگاه باشه !
نظرات شما عزیزان:
بخش: داستان طنز و ... ، ،
برچسبها:
نظرات شاهدان عینی سقوط شی نورانی در مازندران
تخم مرغ های عید رو با این روش جدید رنگ کنید
مسافران نوروزی در پایانه های قطار و اتوبوس
گرانترین پیتزای دنیا در رستوران یک ایرانی
جشن عروسی زوج مصری به سبک داعش
دانلود آهنگ “ناامیدم میکنی” از محسن یگانه
تهران آخر سال “ولیعصر ، تجریش”
اعدام عاملان دو جنایت اخیر جیرفت +۱۸
دستفروش ها …